یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از افشین یداللهی
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم
شبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم

شاعر شده ام غرق غزل های غم انگیز از فرشته خدابنده
شاعر شده ام غرق غزلهای غم انگیز
حالا منم و زردی و بی برگی پاییز
حالا منم و حسرت آغوش محالت
حالا منم و یک دل از غم شده لبریز
در چاه غم افتادم و دستم نگرفتی
رفتی و غرورم بشکستی و دلم نیز…
غارتگر اقلیم غم آلودهء قلبم
باید که تو را نام نهم حضرت چنگیز
غم تاب مرا بیشتر ازاین که ندارد
ای عشق بیا با من و از غیر بپرهیز
غم کشت مرا کشت مرا کشت مرا غم
قدری گل احساس براین خاک بیامیز
بنشین دو سه تا ساغر غم نوش بنوشیم
تا مست شدی برمن دیوانه بیاویز
هی جام بده، جام بده، جام بده تا
شاید شوم آزاد و رها از غم یکریز

شعر با قامتی شکسته از کوله بار غربت از اردلان سرفراز
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سرخورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله بار غربت
در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه رفتم برای فریاد
مرهم مراد من بود کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده ای که تمام عشقی
در جسم خالی من روح کلام عشقی
ای که همه شفایی در عین بی ریایی
پیش تو مثل کاهم تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را با حوصله زدی بند
این چینی شکسته از تو گرفته پیوند
من زورقی شکسته م اما هنوز طلایی
طوفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی
بالاتر از شفایی از هر چه بد رهایی
ای شکل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی

شعر این قلب ترک خورده من بند به مو بود از سید تقی سیدی
این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق “او” بود
باشد که به عشقش برسد هیچ نگفتم
یک عمر در این سینه غمش راز مگو بود
من روی خوش زندگی ام را که ندیدم
هر روز دعا کرده ام ای کاش دو رو بود
عمر کم و بی همدم و غرق غم و بی تو
چاقوی نداری همه دم زیر گلو بود
من زیر سرم سنگ لحد بود و دلم خوش
او زیر سرش نرم شبیه پر قو بود

شعر طواف کعبه دل کن اگر دلی داری از مولانا

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور
که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری
هزار بدره زرگر بری به حضرت حق
حقت بگوید دل آر اگر به ما آری
که سیم و زر بر ما لاشیست بیمقدار
دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری